سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقام عشق

نظر

حضرت مهدى(عج) در قرآن

در قرآن، آیات بسیارى وجود دارد که به شهادت روایات مستند و معتبر، در باره حضرت مهدى(علیه السلام) و قیام جهانى او نازل گردیده است.

در کتاب شریف «المحجّة فى ما نزل فى القائم الحجّة(علیه السلام)» که توسط محدث بزرگوار، مرحوم سید هاشم بحرانى و با بهرهگیرى از دهها جلد کتب تفسیر و حدیث، تألیف گردیده، مجموعاً (132) آیه از آیات کریمه قرآن ذکر شده که در ذیل هر کدام یک یا چند روایت در تبیین کیفیت ارتباط آیه با آن حضرت(علیه السلام) ، نقل شده است.

در اینجا به ذکر چند روایت در این مورد، بسنده مىکنیم:

1 ـ امام صادق (علیه السلام) در باره قول خداى عزّوجلّ: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدّین کلّه و لو کره المشرکون» فرمود:

«به خدا سوگند! هنوز تأویل این آیه نازل نشده است و تا زمان قیام قائم (علیه السلام) نیز نازل نخواهد شد. پس زمانى که قائم (علیه السلام)به پا خیزد، هیچ کافر و مشرکى نمىماند مگر آنکه خروج او را ناخوشایند مىشمارد.»

 

2 ـ امام باقر (علیه السلام) در باره آیه شریفه «و قل جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل کان زهوقاً» فرمود:

«زمانى که قائم(علیه السلام) قیام نماید، دولت باطل از بین خواهد رفت.»

 

3 ـ امام صادق (علیه السلام) در بیان معناى آیه کریمه «و لقد کتبنا فى الزبور منبعدالذکر أنالأرض یرثها عبادى الصّالحون»فرمود:

«تمام کتب آسمانى، ذکر خداست، و بندگان شایسته خدا که وارثان زمین هستند، حضرت قائم(علیه السلام) و یاران او مىباشند.»

 

4 ـ امام باقر (علیه السلام) در باره قول خداى عزّوجلّ: «الذین إن مکّنّاهم فى الأرض اقاموا الصلوة و آتوا الزکاة...» فرمود:

«اینآیه درحق آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) است در حق حضرت مهدى(علیه السلام)و یاران او که خداوند شرق و غرب زمین را تحت سلطه آنان قرار مىدهد و به وسیله آنان دین را پیروز گردانده و بدعتها و باطلها را مىمیراند.»

 

5 ـ امام سجاد(علیه السلام) زمانى که این آیه شریفه را قرائت نمود: «وَعَد اللّه الّذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنَّهم فى الأرض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم الّذى ارتضى لهم و لیبدِّلنّهم من بعد خوفهم أمناً یعبدوننى و لایشرکون بى شیئاً» فرمود: «به خدا سوگند! آنان شیعیان ما اهلبیت هستند، خداوند ـ آن خلافت در زمین و اقتدار بخشیدن به دین را ـ به وسیله آنان و به دست مردى از ما، که مهدى این امت است، تحقق خواهد داد و هم اوست که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)در بارهاش فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند همان روز را آنچنان طولانى خواهد کرد که مردى از خاندان من که همنام من است فرا برسد و زمین را آنچنان که از ظلم و جور پر شده باشد، از عدل و داد آکنده سازد.»

 

6 ـ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «آیه «أمّن یجیب المظطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء و یجعلکم خلفاء الأرض» در باره قائم از آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل شده است. به خدا سوگند، او همان مضطرّ درماندهاى است که چون در مقام ابراهیم دو رکعت نماز گزارد و فرج خویش از خدا بخواهد، خداوند دعایش را اجابت کند و بدیها را برطرف سازد و او را در زمین خلیفه قرار دهد.»

 

حضرت مهدى(عج) و قرآن

الف) همپاى قرآن:

اینکه پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) در سفارش مشهور خویش فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً»و بدین سان بر همپایى و همراهى خاندان خویش سلاماللّه علیهم با قرآن کریم، تأکید نمود، دلالت بر این دارد که در زمان ما، کتاب خدا قرآن کریم جز در کنار مهدى آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) که یگانه ذخیره و باقیمانده این دودمان پاک است، کتاب هدایت انسانها نتواند بود و از گمراهى و سرگردانى مردم، جلوگیرى نتواند کرد.

و نیز اینکه رسولخدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «علىّ مع القرآن و القرآن مع علىّ لایفترقان حتى یردا على الحوض» با توجه به اینکه دراین عصر، وصایت و وراثت حضرت على(علیه السلام) در همه مقامات ولایتى و شئونات هدایتىاش تنها از آن حضرت مهدى (علیه السلام)مىباشد، بر چنین همراهى و همپایى و معیّتى، بین او و قرآن نیز دلالت دارد.

 

ب) شریک قرآن:

همه ائمه بزرگوار، «شرکاء قرآن کریم» شمرده شدهاند چنانکه بطور ویژه در یکى از زیارتهاى مخصوصه حضرت مهدى (علیه السلام) با تعبیر «السلام علیک یا شریک القرآن» از ایشان یاد شده است.

 

ج) تلاوت کننده و ترجمان قرآن:

از آن رو که تلاوت آیات کتاب خدا بهترین وسیله انس باخداست، و براى مقرّبان درگاه حق هیچ لذّتى بالاتر از خواندن قرآن و تدبّر در آن نیست، حضرت مهدى (علیه السلام) که در این دوران والاترین درجات انس و بالاترین مقامات قرب الى اللّه را داراست، شایستهترین کسى است که به عنوانِ «یا تالِىَ کتابِ اللّه و ترجمانَه» مىتواند مورد خطاب قرار گیرد.

 

د) قرائت کننده و تفسیرگر قرآن:

براى قرائت و تفسیر قرآن کریم چه کسى شایستهتر از حضرت مهدى(علیه السلام)است که در این زمان «چراغ هدایت» و «حامل علوم قرآن» و «نگاهبان گنجینه دانش الهى» و «حافظ سرّ خدا» تنها اوست و «امانات نبوّت» و «ودیعتهاى رسالت» در این عصر تنها به او سپرده شده است؟اوست که قرآن را چونان که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و على (علیه السلام)قرائت مىکردند، قرائت مىکند و آنچنان که خداى محمد و على (علیهما السلام)مىپسندد و مقرر فرموده است، تفسیر مىنماید.

«السلام علیک حین تقرء و تبیّن».

چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن***به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن

 

هـ ) تعلیم دهنده احکام قرآن:

... صاحب الزّمان و مُظهر الایمان و مُلقِّن احکام القرآن...

«سلام خدا بر صاحب الزمان و آشکار کننده ایمان و تلقین و تعلیم دهنده احکام قرآن.»

 

و) احیاگر قرآن:

در آخر الزمان که سنّتهاى قرآنى به فراموشى سپرده شده و بسیارى از معارف این کتاب الهى از سوى کژ اندیشان به تحریف و تبدیل کشیده شده و حیات و حیات آفرینى آیاتش، در حصار جهل و هوس دنیا پرستان نادیده گرفته شده است، مهدى (علیه السلام)مىآید تا احیاگر این معجزه جاوید باشد و اسلام و مسلمین را در پرتو انوار فروزان آن جانى تازه بخشد.

«اللهمّ جدّد به ما امتحى من دینک و أحىِ به ما بُدّلَ من کتابک و أظهر به غُیّر من حکمک».

«خدایا از دینت آنچه به نابودى گراییده بوسیله او تجدید فرما. و از کتابت آنچه دگرگونى و تبدیل پذیرفته بوسیله او احیا کن. و از احکامت آنچه را که تغییر یافته بوسیله او آشکار گردان.»

التماس دعا


نظر

یا علی ذاتت ثبوت قل هو الله احد

 

یا علی ذاتت ثبوت قل هو الله احد

نام تو نقش نگین امرِ اَلله الصّمد

لم یلِد از مادر گیتی و لم یولَد چو تو

در جهان بعد از نبی، مِثلت لهُ کُفواً احد

***

حقّا که حقیقتاً علی حق باشد

حق است علی ز حق که بر حق باشد

دیدیم خطی به دفتر لم یزلی

حق با علی و علی مع الحق باشد

***

هر دل که شکست ره به جایی دارد

هر اهل دلی قبله نمایی دارد

با آنکه بُود قبلة ما کعبه ولی

ایوان نجف عَجب صفایی دارد

***

این گفت: بزرگ و نامدار است علی

آن گفت که مرد روزگار است علی

امّا به حقیقت او نه آنست و نه این

آیینة ذات کردگار است علی

***

روز ایجاد که حق خلقت دنیا می کرد

در پسِ پرده، علی بود تماشا می کرد

بلکه از آینة کُنتُ نبیّاً چو نبی

سِیر در آب و گِل آدم و حوّا می کرد

***

بر مخزن غیب، باب مفتوح، علیست

گیتی همه کِشتی و در او نوح، علیست   

آن روح که مبدأ حیات همه است

در قالب آفرینش، آن روح، علیست

***

گفتم که علی، گفت بگو سِرُّ الله

گفتم که علی، گفت بگو عین الله

گفتم که به وصفش چه بگویم گفتا

لا حول و لا قوه إلّا بالله

***

 ای ماورای حدّ تصوّر، مقام تو

مریم کنیز و عیسیِ مریم غلام تو

 تو روشنیّ روی خدایی و چون خداست

بالای ماورای تصوّر، مقام تو 

***

سرچشمة وحی در کویر است غدیر

تقدیر خداوند قدیر است غدیر

ای عشق بگو به تشنه کامان ولا

دریاست اگرچه آبگیر است غدیر

***

 فرمود رسول قادر لم یزلی

در شأن وصیّ خویش با صوت جلی

افضل بُوَد از طاعت کلّ ثقلین

یک ضربت روز خندق از دست علی

***

 برون چو فاطمه آمد ز بیت ربّ مجید

ولیّ عالم امکان به دوش می بالید

فلک خجل شد و گفتا ندیده دیدة دهر

که مَه گرفته در آغوش خویشتن خورشید

***

 زمام مُلک خویش را سپرده حق به دست او

چه انبیا چه اولیا تمام پای بست او

یکی هماره محو او، یکی مدام مست او

به هر صفت که خوانمش، بوَد مقام پست او  

***

شک نیست جهان را که خدا نیست علی

امّا دمی از خدا جدا نیست علی

دانم اگرش جدا، خدا نیست رضا

خوانم اگرش خدا، رضا نیست علی

***

 المنّتُ لله که به کوی تو مقیمم

در بارگهت چون سگ اصحاب رقیمم

هر دم رسد از حلقة  زلف تو نسیمم

ای خاک درت جنّت فردوس نعیمم

***

از عین علی، عروج ما معتبر است

وز لام علی لسان ما پر گهر است

آنکس که ندارد خبر از یای علی

از هستی خود در این جهان بی خبر است

***

 سحری به خواب دیدم شَه کشور صفا را

به رخش نظاره کردم مَهِ خوب دلربا را

به ادب زبان گشودم بسرودم این نوا را

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

***

 ما پیرو آئین رسول اللّهیم

گویندة لا اله الا اللّهیم

داریم کتابُ الله و عترت را دوست

خاک قدم علی، ولی اللّهیم

***

هزار آتش اگر در پوست داری

نسوزی گر علی را دوست داری

اگر مهر علی در سینه ات نیست

بسوزی گر هزاران پوست داری

***

چون نامة اعمال مرا پیچیدند

بردند به میزان عمل سنجیدند       

بیش از همه کس گناه ما بود ولی

ما را به محبّت علی بخشیدند

***

در چشم من آیینه علی، آب علیست

مهتاب علی، مهر جهان تاب علیست

خون سر او کنار سجّاده نوشت

مظلوم ترین شهید محراب علیست

***

جز علی را نبُود هیچکس این قدر و بها

که بُوَد مولد او خانة مخصوص خدا

نه عجب گر که بُوَد زادگهش خانة حق

که به یُمن کرم اوست بپا هر دو سرا

***

 نه خدا، شیعه تو را می خواند

نه جدایت ز خدا می داند

یا علی چرخ زمان را شب و روز

گردش چشم تو می چرخاند

***

 الا که رحمت، آیتی ز رحمت علی بُوَد

همه کتاب انبیا حکایت علی بُوَد

بهشت و هر چه اندر او حکایت علی بُوَد

أجلّ نعمت خدا، ولایت علی بُوَد

***

ز پشت پرده تا بی پرده یار من نمایان شد

ز شرم روی او، خورشید اندر پرده پنهان شد

ولادت یافت اندر کعبه آن موجود مسعودی

که ذات پاک او مرآت ذات پاک یزدان شد

***

چنانچه سَرور عالم به جز پیمبر نیست

ولیّ خاص خدا نیز غیر حیدر نیست

علیست گنج حقایق، علیست باب علوم

دلی مجوی که مشتاق سوی آن در نیست

***

هر که را فیض ازل از بخت برخوردار کرد

جای در ظلّ لوای حیدر کرّار کرد

مظهر الطاف یزدان، قبلة امکان، علی

آنکه حق او را معینِ احمد مختار کرد

***

بر مخزن غیب، باب مفتوح علیست

گیتی همه کشتی و در او نوح، علیست

آن روح که مبدأ حیات همه است

در قالب آفرینش، آن روح علیست

***

 ای که گفتی فمَن یَمُت یَرَنی

جان فدای کلام دلجویت

کاش روزی هزار مرتبه من

مُردمی تا ببینمی رویت

***

 تویی آنکه سکّة سلطنت زده حق به نام تو علی 

که به جز خدای تو مطّلع نبُد از مقام تو یا علی

شده خلقتِ دو جهان اگر به دو حرف نیّر کاف و نون

تویی آنکه خلقت کاف و نون شده از کلام تو یا علی

***

 چون علی در ملک هستی پادشاهی هست؛ نیست                                                                                                                                         

در دو عالم غیر از او مشکل گشایی هست؛ نیست

در رموز علم حکمت جز شهنشاه نجف

عالمان را در شریعت مقتدایی هست؛ نیست

***


دوازده قطره از دریای فضایل جوادالائمه(علیه السلام)

 

(1)ابن قیاما نامه ای کنایه آمیز به امام رضا(ع) نوشته بود. گفته بود: تو چه امامی هستی که فرزند نداری؟

حضرت با ناراحتی جواب داده بود: « تو از کجا می دانی که من فرزندی نخواهم داشت. به خدا شب و روز نمی گذرد جز این که خداوند به من پسری عنایت خواهد کرد که به سبب او میان حق و باطل را جدایی می دهد»1

 

(2) وقتی امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) فرمود: «حق تعالی فرزندی به من عطا کرد که هم چون موسی بن عمران دریاها را می شکافد و مثل عیسی بن مریم خداوند مادرش را مقدس گردانیده و او طاهر و مطهر آفریده شده» آن وقت مرثیه فرزندش را خواند و گفت: «این کودک به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها برایش گریه خواهند کرد، خدای متعال بر دشمن و قاتل او غضب خواهد کرد؛ آنها بعد از قتل او بهره ای از زندگی نخواهند برد و به زودی به عذاب الهی واصل خواهند شد.»

آن شب که امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) تا صبح در گهواره با او سخن می گفت...

مشهور است که رنگ صورت آن حضرت گندم گون بود. قد بلندی داشت و نقش روی انگشترش «نعم القادرالله» بود.2

 

(3) ابویحیی صنعانی می گوید: در مکه به محضر امام رضا(ع) شرفیاب شدم. دیدم حضرت موز پوست می کنند و در دهان فرزندشان ابوجعفر(امام جواد(ع) می گذارند. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟

فرمود: آری. این مولودی است که در اسلام، مانند او و برای شیعیان ما، بابرکت تر از او زاده نشده است.3

 

(4) مردی پیش امام رضا(ع) آمد و گفت: زبان پسرم سنگینی دارد. فردا او را پیش شما می فرستم تا دستی بکشید و برایش دعا کنید. هرچه باشد او غلام شماست. امام(ع) فرمود: او غلام ابی جعفر(امام جواد) است. فردا او را پیش ابی جعفر بفرست.4

 

(5) محمدبن حسن بن عمار می گوید: یک روز در مدینه خدمت علی بن جعفر عموی گرامی امام رضا(ع) نشسته بودم. در همین هنگام امام جواد(ع) هم وارد شد. دیدم که علی بن جعفر با سرعت از جا بلند شد و بدون کفش و عبا به استقبال امام جواد(ع) رفت و دستش را بوسید و به او احترام زیادی گذاشت.

امام جواد(ع) به او فرمود: «ای عمو! خدا رحمتت کند؛ بنشین» علی بن جعفر گفت: آقای من! چطور بنشینم و شما ایستاده باشی؟

وقتی علی بن جعفر به جای خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند: شما عموی پدر او هستید و با او این طور رفتار می کنید؟

علی بن جعفر دست به محاسن سفیدش گرفت و گفت: «ساکت باشید؛ اگر خدای عزوجل این ریش سفید را سزاوار امامت ندانست اما این کودک را سزاوار دانست و چنین مقامی به او عطا کرد، چرا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه بر خدا از سخن شما. من بنده او هستم...5

 

(6) امام رضا(ع) که به شهادت رسید، امام جواد(ع) بر منبر رسول الله(ص) رفت و فرمود: «من محمدبن علی الجواد هستم. من نسب های همه مردم را می دانم، چه مردمی که به دنیا آمده اند و چه مردمی که به دنیا نیامده اند. ما این علم را قبل از این که عالم هستی خلق شود، داشته ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز این علم را داریم. اگر نبود تظاهر اهل باطل، حکومت اهل گمراهی و شک مردم عوام؛ چیزهایی می گفتم که همه از اولین و آخرین را به تعجب وامی داشت.» آن وقت دست شریفشان را بر دهان مبارکشان گذاشتند و خطاب به خودشان فرمودند: «ساکت باش محمد! همان طور که پدران تو پیش از تو سکوت کردند...»6

 

(7) چون امام جواد(ع) به بغداد تشریف آوردند، قبل از این که مأمون را ملاقات کنند، روزی آن ملعون به قصد شکار از کاخ خود خارج شد؛ در اثنای راه، به جمعی از کودکان رسید که مشغول بازی بودند. امام جواد(ع) نیز همراه آنها مشغول بازی بود. وقتی بچه ها کوکبه مأمون را دیدند، پا به فرار گذاشتند. امام جواد(ع) از جای خود حرکت نفرمود و بی آنکه وقار و آرامشش را از دست بدهد، در جای خود ایستاده بود؛ تا این که مأمون نزدیک ایشان رسید. از جلالت و متانت آن حضرت تعجب کرد. مرکب را نگه داشت و گفت: تو چرا مثل بچه های دیگر از سر راه من کنار نرفتی؟

حضرت فرمود: «ای خلیفه! راه تنگ نبود که لازم باشد آن را برای تو باز کنم. خلافی هم مرتکب نشده بودم که بخواهم از تو فرار کنم و فکر نمی کنم تو کسی را بدون جرم، عقوبت کنی!»

تعجب مأمون بیشتر شد. گفت: اسم تو چیست؟ حضرت فرمود: محمد. گفت: پدرت کیست؟ فرمود: علی بن موسی. مأمون تعجبش برطرف شد و یاد به قتل رساندن امام رضا(ع) افتاد و از آنجا دور شد. وقتی به صحرا رسید، پرنده ای در آسمان نظرش را جلب کرد، بازی را به هوا فرستاد تا او را شکار کند. بعد از مدتی که باز برگشت، در منقارش یک ماهی ریز بود که هنوز جان در بدن داشت! مأمون متعجب شد که چگونه می شود از آسمان ماهی زنده آورد؛ آن ماهی را در دست گرفت و برگشت. رسید به همان جا که بچه ها بازی می کردند، بچه ها دوباره گریختند و امام جواد(ع) دوباره در جای خود ایستاد.

مأمون گفت: ای محمد! اگر گفتی در دست من چیست؟ حضرت فرمود: «حق تعالی چندین دریا خلق کرده که ابرها از آنها به هوا بلند می شوند و ماهی های خیلی ریز همراه ابرها به بالا می روند و بازهای شکاری پادشاهان، آنها را شکار می کنند و پادشاهان آنها را در دست خود پنهان می کنند تا به وسیله آن برگزیدگان از سلاله نبوت را امتحان کنند..»7

 

(8) حسین مکاری می گوید: وارد بغداد شدم و دیدم امام جواد(ع) در نهایت عزت زندگی می کند. با خود گفتم: با این زندگی خوب و غذاهای لذیذ، دیگر امام جواد(ع) به مدینه برنخواهد گشت. تا این خیال از ذهنم گذشت، حضرت سرش را بلند کرد، دیدم که رنگ صورتش زرد شد. فرمود: «ای حسین! نان با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا(ص) برای من بهتر از این وضعی است که مشاهده می کنی.»8

 

(9) ابوهاشم جعفری می گوید: در مسجد مسیب به امامت امام جواد(ع) نماز خواندیم. در آن مسجد درخت سدری بود که خشک و بی برگ بود. حضرت آب طلبید و زیر درخت وضو گرفت. آن درخت در همان سال زنده شد و برگ و میوه داد.9

 

(10) عبدالله ابن زرین می گوید: من در شهر مدینه زندگی می کردم. امام جواد(ع) هر روز کارشان بود که هنگام ظهر به مسجد می آمد؛ به سمت قبر رسول خدا(ص) می رفت. به آن حضرت سلام می داد. آن وقت به سمت خانه فاطمه(س) می رفت. نعلینش را در می آورد و به نماز می ایستاد...10

 

(11) علی بن خالد می گوید: من در سامرا بودم. باخبر شدم مردی را زندانی کرده اندکه ادعای نبوت داشته. پشت در زندان رفتم. با مأمورین طرح دوستی ریختم تا بالاخره توانستم پیش آن مرد بروم. دیدم که مرد فهمیده ای است. از او پرسیدم داستان تو چیست؟ گفت: من اهل شام هستم. یک روز در موضع رأس الحسین عبادت می کردم که شخصی پیش من آمد و گفت: با من بیا. با او همراه شدم که ناگهان خود را در مسجد کوفه دیدم. به من گفت: این مسجد را می شناسی؟ گفتم: مسجد کوفه است. با هم نماز خواندیم. همراه او بودم که خود را در مسجدالنبی دیدم. او به پیامبر(ص) سلام داد. من هم سلام دادم. با هم نماز خواندیم. همراه او شدم و دیدم که در مکه هستم. همراه او مناسک حج را انجام می دادم که ناگهان خود را در همان جای اول خود در شام دیدم. این حادثه در سال بعد هم برای من اتفاق افتاد. اما این بار وقتی از مناسک حج فارغ شدیم و مرا به شام برگرداند و خواست جدا شود او را قسم دادم و گفتم به حق آن کسی که تو را بر این کارها توانا کرده، بگو که هستی؟ فرمود: من محمدبن علی بن موسی هستم. این خبر همه جا پیچید تا به گوش وزیر معتصم رسید. او مرا دستگیر کرده و با زنجیر به بغداد فرستاد. نامه ای برای وزیر نوشتم و گزارش کار خود را برایش شرح دادم. اما او جواب داد به همان کسی که تو را یک شبه از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه برد و از مکه به شام برگرداند، بگو که تو را از زندان نجات دهد. علی بن خالد می گوید: داستان او مرا اندوهگین کرد. دلم به حالش سوخت، دلداری اش دادم و رفتم. صبح زود دوباره به سمت زندان آمدم. دیدم سرپاسبان و زندانبان و عده ای از مردم جمع شده اند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: مردی که ادعای نبوت کرده بود دیشب در زندان گم شده. معلوم نیست به زمین فرو رفته یا پرنده ای او را با خود برده است.11

 

(12) محمدبن سنان می گوید: خدمت امام هادی(ع) رسیدم. به من فرمود: «محمد! برای آل فرج، اتفاقی افتاده؟» گفتم: آری عمربن فرج (والی مدینه) وفات کرد. حضرت فرمود: «الحمدلله».

شمردم تا بیست و چهار بار حضرت خدا را شکر کرد. عرض کردم: مولای من! اگر می دانستم این قدر خوشحال می شوید پابرهنه و دوان دوان خدمتتان می رسیدم. حضرت فرمود: «ای محمد! مگر نمی دانی او که خدایش لعنت کند، به پدرم چه گفته؟» عرض کردم: نه. فرمود: «پدرم درباره موضوعی با او سخن گفت. او در جواب گفت: فکر کنم تو مست باشی. پدرم فرمود خدایا! اگر تو می دانی که من امروز را به خاطر رضای تو روزه بوده ام، مزه غارت شدن و خواری و اسارت را به او بچشان. به خدا سوگند پس از چند روز، پول ها و دارایی هایش غارت شد. سپس او را به اسیری گرفتند و اکنون هم که مرده است، خدا رحمتش نکند. خدا از او انتقام گرفت و همیشه انتقام دوستانش را از دشمنایش می گیرد.»12

 

از امام جواد(ع) جمعاً 250 حدیث نقل شده و تعداد اصحابشان حدود یکصدوده نفر بوده است.

 

پی نوشت ها:

1. کافی، ج2، الاشاره والنص علی ابیجعفرالثانی(ع)، ح4، ص103

2. جلاءالعیون، ص961

3. سیره پیشوایان، ص961

4. کافی، ج2، الاشاره والنص علی ابیجعفرالثانی(ع)، ح11

5. همان، ح 12

6. زندگانی چهارده معصوم(ع)، آیت الله مظاهری، ص144

7. جلاءالعیون، ص3-962

8. آشنایی با زندگی چهارده معصوم(ع)، سیدمهدی شمس الدین، ص178

9. کافی، ج2، مولد ابی جعفر محمدبن علی الثانی(ع)، ح10

10. همان، حدیث2

11. همان، حدیث1، ص413

12. همان، حدیث9، ص421

13. سیره پیشوایان، ص562 Scroll upScroll down

برگرفته از سایت مقام معظم رهبری